غروبی دگر آمد و یار نیست
خدایا دوای دل زار چیست
دلم پر بشد از غم و آه و درد
خدایا چرا یار اینگونه کرد
مگر جز به عشقی گناهم چه بود
خدایا که او عمر و جانم ربود
دگر خسته گشتم زدوری ز یار
خدایا به کی سررسد انتظار
چو باشد دگر سوی این آسمان
خدایا رسانم به آن مهربان

توي اين کوچه ي تاريک منو تنها نمي زاره
ياد حرفاي قشنگت که تو قلبم لونه مي کرد
ياد دلتنگيه چشمات که منو بهونه مي کرد
ميزنه آتيش به جونم پس کجايي مهربونم
آخه من ترانه هامو واسه ي کي پس بخونم
دله من هواتو کرده آخ کجايي مهربونم
کاشکي بودي و مي ديدي بي تو من تنها ترينم
آخه من ترانه هامو واسه ي کي پس بخونم
توي اين بازي که ساختي من همه هستيمو باختم
زير پات گذاشتي آخر عشقي که من از تو ساختم
ميشينم منتظر اينجا تا تو برگردي دوباره
تا بشيني پاي حرفام بريم تا ماه و ستاره
ميدونم مياي يه روزي يه روزي که خيلي ديره
يه روزي دله شکستم سر اين کوچه ميميره
ميزنه اتيش به جونم پس کجايي مهربونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رو در و ديوار اين شهر همش از تو يادگاره
  
نظرات شما عزیزان:
|